بسیج و فضای مجازی

اطلاعات بسیج در عرصه فضای مجازی

جنیان مؤمن

امام صادق(ع) به فضل بن عمر فرمود:

مؤمنین جن او را یاری خواهند نمود.

عرض کرد: آیا ملائکه و جن برای مردم ظاهر می شوند؟!

فرمود:

بله، به خدا قسم! با ایشان گفتگو می کنند، اینکه شخصی با اهل و عیال و حواشی خود صحبت می نماید.

پرسید: همراه او می روند؟ فرمود:

بلی، والله،ای مفضل! ایشان به ارض هجرت مابین کوفه و نجف فرود می آیند و تعداد اصحابش از ملائکه

چهل و شش هزار از جنیان شش  هزار است.


برچسبها:
نوشته شده در پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:,ساعت 18:2 توسط حسین عباسی|

به وبلاگ یاران حضرت مهدی هم یک سر بزنید

   www.afsaran313.loxblog.com


برچسبها:
نوشته شده در پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:,ساعت 18:0 توسط حسین عباسی|

علايم و نشانه هاى حتمى، آن است كه به هيچ قيد و شرطى مقيّد و مشروط نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود با استفاده از روايات معصومينع علايم حتمى الوقوع عبارتند از:
1ـ امام صادق ع فرمود:
پيش از ظهور قائم (عج) پنج نشانه حتمى است: خروج يمانى و سُفيانى، صيحه آسمانى، قتل نفس زكيّه، و فرو رفتن در بيابان.
2 ـ و نيز در جاى ديگر امام صادق ع فرموده است:
وقوع ندا از امور حتمى است و سفيانى از امور حتمى است و يمانى از امور حتمى است و كشته شدن نفس زكيه از امور حتمى است و كف دستى كه از افق آسمان بيرون مى آيد، از امور حتميه است.
 
و اضافه فرمود:
و نيز وحشتى در ماه رمضان است كه خفته را بيدار مى كند و شخص بيدار را به وحشت انداخته و دوشيزگان پرده نشين را از پشت پرده بيرون آورد.
3 ـ حضرت على ع از رسول خدا ص روايت نموده كه فرمود: ده چيز است كه پيش از ظهور به وقوع خواهد پيوست.
1ـ سفيانى 
2 ـ دجّال 
3 ـ دخان 
4ـ دابّه 
5 ـ خروج قائم 
6 ـ طلوع خورشيد ازمغرب 
7 ـ نزول عيسى 
8 ـ خسوف در مشرق 
9 ـ خسوف در جزيره العرب 
10 ـ آتشى كه از مركز عدن شعله مى كشد و مردم را به سوى بيابان محشر هدايت مى كند.


برچسبها:
نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393برچسب:,ساعت 16:0 توسط حسین عباسی|

وقت ظهور آن حضرت براى هيچ كس جز خداوند متعال معلوم نيست و كسانى كه وقت ظهور را تعيين مى كنند، دروغگو شمرده شده اند ولى علايم و نشانه هاى بسيارى براى ظهور آن حضرت در كتابهاى حديث ثبت شده است كه ذكر تمام آنها از حوصله اين مجموعه خارج است . علايم ظهور به دو دسته كلى تقسيم مى شوند علايم حتمى و علايم غير حتمى چنانكه فضيل بن يسار از امام باقر ع روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: نشانه هاى ظهور دو دسته هستند يكى نشانه هاى حتمى و ديگرنشانه هاى غير حتمى، خروج سفيانى از نشانه هاى حتمى است كه راهى جز آن نيست. منظور از علايم حتمى آن است كه به هيچ قيد و شرطى مشروط نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود مقصود از علايم غير حتمى آن است كه حوادثى به طور مطلق و حتم از نشانه هاى ظهور نيست بلكه مشروط به شرطى است كه اگر آن شرط تحقق يابد مشروط نيز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نيز تحقق نمى يابد. اما علايم غير حتمى بسيارند كه به يك روايت از امام صادق ع اكتفا مى كنيم كه در اين روايت چنان روى علايم و مفاسد انگشت گذارده شده كه گويى اين پيشگويى مربوط به 13 يا 14 قرن پيش نيست بلكه مربوط به همين قرن است و امروز كه بسيارى از آنها را با چشم خود مى بينيم، قبول مى كنيم كه به راستى معجزه آساست . امام صادق ع در اين روايت به 119 نشانه و علامت از علايم ظهور اشاره مى كند ما در اينجا فقط به ذكر برخى از آن مواد 119 گانه اشاره مى نماييم. حضرت صادق ع به يكى از يارانش فرمود: 1 ـ هرگاه ديدى كه حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند 2 ـ ديدى كه ظلم وستم فراگير شده است 3 ـ و ديدى كه قرآن فرسوده و بدعت هايى از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است 4 ـ و ديدى كه دين خدا(عملا) تو خالى شده و همانند ظرفى آن را واژگون سازند 5 ـ و ديدى كه كارهاى بد آشكار شده و از آن نهى نمى شود و بدكاران بازخواست نمى شوند 6 ـ وديدى كه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند 7 ـ و ديدى كه شخص بدكار دروغ مى گويد و كسى دروغ و نسبت نارواى او را ردّ نمى كند 8 ـ و ديدى كه بچه ها به بزرگان احترام نمى گذارند 9 ـ و ديدى كه قطع پيوند خويشاوندى شود 10 ـو ديدى كه بدكار را ستايش كنند و او شاد شود و سخن بدش بر او نگردد 11 ـ و ديدى كه نوجوانان پسر همان كنند كه زنان مى كنند 12 ـ و ديدى كه زنان با زنان ازدواج كنند 13 ـ و ديدى كه انسانها اموال خود را به غير اطاعت خدا مصرف مى كنند و كسى مانع نمى شود 14 ـ و ديدى كه افراد با كار و تلاش نامناسب مؤمن به خدا پناه مى برند 15 ـ و ديدى كه مدّاحى دروغين از اشخاص زياد مى شود 16 ـ و ديدى كه همسايه همسايه خود را اذيت مى كند و از آن جلوگيرى نمى شود 17 ـ و ديدى كه كافر به خاطر سختى مؤمن شاد است 18 ـ و ديدى كه شراب را آشكارا مى آشامند و براى نوشيدن آن كنار هم مى نشينند و از خداى متعال نمى ترسند 19 ـ و ديدى كسى كه امر به معروف مى كند، خوار و ذليل است 20 ـ وديدى كه آدم بدكار در آنچه خداوند دوست ندارد، نيرومند و مورد ستايش است 21 ـ و ديدى كه اهل قرآن و دوستان آنها خوارند 22 ـ و ديدى كه مردم به شهادت و گواهى ناحق اعتماد مى كنند 23 ـ و ديدى كه جرأت بر گناه آشكار شود و ديگر كسى براى انجام آن منتظر تاريكى شب نگردد 24 ـ و ديدى كه مؤمن نتواند نهى از منكر كند مگر در قلبش 25 ـ و ديدى كه واليان در قضاوت رشوه بگيرند 26 ـ و ديدى كه پستهاى مهم واليان بر اساس مزايده است نه بر اساس شايستگى 27 ـ و ديدى كه مردم را از روى تهمت و يا سوء ظن بكشند 28 ـ و ديدى كه شنيدن سخن حق بر مردم سنگين است ولى شنيدن باطل برايشان آسان است 29 ـ و ديدى كه همسايه از ترس زبان به همسايه احترام مى گذارد 30 ـ و ديدى كه حدود الهى تعطيل مى شود و طبق هوى و هوس عمل مى شود 31 ـ و ديدى كه معاش انسان از كم فروشى به دست مى آيد 32 ـ و ديدى كه مرد به خاطر دنيايش رياست مى كند 33 ـ و ديدى كه نماز را سبك شمارند 34 ـ و ديدى انسان ثروت زيادى جمع كرده ولى از آغاز آن تا آخر زكاتش را نداده است 35 ـ وديدى كه دلهاى مردم سخت و ديدگانشان خشك و ياد خدا برايشان گران است 36 ـ و ديدى كه بر سر كسبهاى حرام آشكارا رقابت مى كنند 37 ـ و ديدى نماز خوان براى خود نمايى نماز مى خواند 38 ـ و ديدى مردم در اطراف قدرتمندانند 39 ـ و ديدى طالب حلال سرزنش و مذمت مى شود و طالب حرام ستايش و احترام مى گردد 40 ـ و ديدى در مكه و مدينه كارهايى مى كنند كه خدا دوست ندارد و كسى از آن جلوگيرى نمى كند و هيچ كس بين آنها و كارهاى بدشان مانع نمى شود 41 ـ و ديدى كه به فقير چيزى دهند كه به او بخندند ولى در غير خدا ترحّم است 42 ـ و ديدى كه مردم مانند حيوانات در انظار يكديگر عمل جنسى بجا آورند و كسى از ترس مردم از آن جلوگيرى نمى كند 43 ـ و ديدى كه عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هيچ احترامى براى آنها قائل نيستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند 44 ـ و ديدى كه پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرين كند و از مرگشان شاد گردد 45 ـ و ديدى كه اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدكارى، كم فروشى و زشتى انجام نداده، ناراحت است 46 ـ و ديدى كه قدرتمندان غذاى عمومى مردم را احتكار كنند 47 ـ و ديدى كه اموال خويشان پيامبر ص (خمس) در راه باطل تقسيم مى گردد و با آن قمار بازى و شرابخورى شود 48 ـ و ديدى كه همّ و هدف مردم شكمشان و شهوتشان است 49 ـ و ديدى كه صدقه را با وساطت ديگران و بدون رضاى خداوند و به خاطر در خواست مردم بدهند 50 ـ و ديدى كه نشانه هاى برجسته حق ويران شده است، در اين وقت خود را حفظ كن و از خدا بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد.

برچسبها:
نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393برچسب:,ساعت 15:58 توسط حسین عباسی|

مقصود از شرايط ظهور، همان شرايطى است كه تحقق روز موعود متوقف بر آنها است و گسترش عدالت جهانى به آنها بستگى دارد و مى توان تعداد اين شرايط را چنين دانست. شرط اول: وجود طرح و برنامه عادلانه كاملى كه عدالت خالص واقعى را در برداشته باشد و بتوان آن را در هر زمان و مكانى پياده كرد و براى انسانيت سعادت و خوشى به بار آورده و تضمين كننده سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد. روشن است كه بدون چنين برنامه و نقشه جامعى، عدالت كاملا متحقق نخواهد شد. شرط دوم: وجود رهبر و پيشواى شايسته و بزرگ كه شايستگى رهبرى همه جانبه آن روز را داشته باشد. شرط سوم: وجود ياران همكار و همفكر و پاسدار در ركاب آن رهبر واحد براى پياده كردن جهانى آن اهداف بلند. ويژگيهايى را كه اين افراد مى بايست واجد باشند، در همين شرط نهفته است زيرا اين افراد بايد داراى خصوصيات معينى باشند تابتوانند آن كار مهم را انجام دهند و گرنه هر گونه پشتيبانى كفايت نمى كند . شرط چهارم: وجود توده هاى مردمى كه در سطح كافى از فرهنگ و شعور اجتماعى و روحيه فداكارى باشند. تا در نخستين مرحله موعود گروه هاى اوليه پيروان حضرت مهدى (عج) را تشكيل دهند زيرا آن افراد با اخلاص درجه يك كه شرط سوم با وجود آنها محقق مى شود، گروه پيشرو جبهه جهانى هستند . لازم به ذكر است كه شرايط چهار گانه فوق مربوط به پياده كردن عدالت خالص در روز موعود است ولى چنانچه نسبت به شرايط ظهور بسنجيم، يكى از آنهاكه وجود رهبر باشد، كم مى شود. و سه شرط ديگر باقى مى ماند زيرا معنى ظهور آن است كه فرد آماده قيام در آن روز وجود دارد كه مى خواهد ظاهر شود و با گفتن اين كلمه شرط دوم را ضمنى پذيرفته ايم و خواه ناخواه سه شرط بيشتر باقى نمى ماند .

برچسبها:
نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393برچسب:مقصود از شرايط ظهور، همان شرايطى است كه تحقق روز موعود متوقف بر آنها است و گسترش عدالت جهانى به آنها بستگى دارد و مى توان تعداد اين شرايط را چنين دانست, شرط اول: وجود طرح و برنامه عادلانه كاملى كه عدالت خالص واقعى را در برداشته باشد و بتوان آن را در هر زمان و مكانى پياده كرد و براى انسانيت سعادت و خوشى به بار آورده و تضمين كننده سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد, روشن است كه بدون چنين برنامه و نقشه جامعى، عدالت كاملا متحقق نخواهد شد, شرط دوم: وجود رهبر و پيشواى شايسته و بزرگ كه شايستگى رهبرى همه جانبه آن روز را داشته باشد, شرط سوم: وجود ياران همكار و همفكر و پاسدار در ركاب آن رهبر واحد براى پياده كردن جهانى آن اهداف بلند, ويژگيهايى را كه اين افراد مى بايست واجد باشند، در همين شرط نهفته است زيرا اين افراد بايد داراى خصوصيات معينى باشند تابتوانند آن كار مهم را انجام دهند و گرنه هر گونه پشتيبانى كفايت نمى كند , شرط چهارم: وجود توده هاى مردمى كه در سطح كافى از فرهنگ و شعور اجتماعى و روحيه فداكارى باشند, تا در نخستين مرحله موعود گروه هاى اوليه پيروان حضرت مهدى (عج) را تشكيل دهند زيرا آن افراد با اخلاص درجه يك كه شرط سوم با وجود آنها محقق مى شود، گروه پيشرو جبهه جهانى هستند , لازم به ذكر است كه شرايط چهار گانه فوق مربوط به پياده كردن عدالت خالص در روز موعود است ولى چنانچه نسبت به شرايط ظهور بسنجيم، يكى از آنهاكه وجود رهبر باشد، كم مى شود, و سه شرط ديگر باقى مى ماند زيرا معنى ظهور آن است كه فرد آماده قيام در آن روز وجود دارد كه مى خواهد ظاهر شود و با گفتن اين كلمه شرط دوم را ضمنى پذيرفته ايم و خواه ناخواه سه شرط بيشتر باقى نمى ماند ,,ساعت 15:46 توسط حسین عباسی|

غيبت امام عصر(عج) نشناختن است يا نا پيدابودن به مناسبت سالروز آغاز امامت ولي عصر (عج) در گفت وگو با حجت الاسلام نجم الدين طبسي بررسي شدغيبت امام عصر(عج) نشناختن است يا نا پيدابودن امروز نهم ربيع الاول سالروز آغاز امامت منجي موعود، عدالت گستر جهان و آخرين حجت خدا در روي زمين است. آن حضرت درحالي كه تنها ۵سال از عمر شريفشان سپري شده بود، با شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسگري (ع) در سال ۲۶۰ه.ق امامت و هدايت امت را عهده دار شدند. اما اين امامت از همان آغاز با غيبت امام همراه بود با اين تفاوت كه تا حدود ۷۰سال پس از آغاز امامت، غيبت صغري داشتند و در اين مدت چهار نفر از اصحاب امام (ع) به عنوان نائبان خاص ايشان، واسطه بين امام مهدي (عج) و شيعيان بودند و پرسش هاي مردم را به امام (ع) و دستورات حضرت را به مردم مي رساندند تا اين كه در سال ۳۲۹ه.ق غيبت كبري حضرت آغاز شد و هم اكنون نيز ادامه دارد. از آن جا كه اعتقاد به غيبت امام عصر (عج) را مي توان از مختصات اعتقادي شيعه به شمار آورد، سوال هايي از اين دست مطرح مي شود كه غيبت امام عصر (عج) به چه معناست به غيبت شخص است يا شخصيت و آيا غيبت به معناي نشناختن است يا ناپديدبودن از انظار ؟ آيا ملاقات حضرت امكان دارد يا نه؟ عمر طولاني ايشان چگونه توجيه و تحليل مي شود؟ و وظايف منتظران در عصر غيبت چيست؟ در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين نجم الدين طبسي از پژوهشگران برتر عرصه مهدويت اين سوال ها را درميان گذاشتيم. سوال مهمي كه درباره حضرت ولي عصر (عج) وجود دارد معناي غيبت آن حضرت است آيا ما امام زمان (عج) را مي بينيم ولي نمي شناسيم يعني ايشان در بين ما حضور دارند ولي ما قادر به شناختن ايشان نيستيم يا نه، اصلا ايشان ديده نمي شوند و از نظر ما ناپديدند؟ بعد از شهادت امام حسن عسكري (ع) عصر غيبت صغراي امام زمان (عج) آغاز شد كه بيش از۷۰ سال طول كشيد و در اين عصر آن حضرت از طريق نواب اربعه با مردم ارتباط داشتند. پس از آن، عصر غيبت كبراي آن حضرت آغاز شد كه هزار و چند سال از آن مي گذرد و ما هم اكنون در اين دوران به سر مي بريم و بايد منتظر باشيم و ببينيم خداوند چه زماني را مقرر كرده است تا آن حضرت از پس پرده غيبت خارج شوند. اما درباره معناي غيبت و اين كه امام از نظرها غايب هستند يا اين كه در ميان ما حضور دارند ولي ما قادر به شناخت ايشان نيستيم بايد گفت، در روايات اسلامي هر دو معنا آمده است برخي روايات مي گويد: «يغيب شخص» يعني شخص حضرت غايب هستند و راهي براي رسيدن به ايشان و ديدنشان در عصر غيبت كبري وجود ندارد و بسيار معدود هستند افرادي كه به دلايلي خاص مي توانند به حضور حضرت نائل شوند.اما در مقابل در برخي روايات آمده است كه شخصيت آن حضرت از نظرها غايب است يعني ما آن حضرت را ممكن است ببينيم اما نمي دانيم و متوجه نمي شويم كه ايشان همان امام زمان (عج) هستند.مثل حضرت يوسف(ع)در زمان حضور در مصر كه برادران ايشان ، حضرت يوسف (ع) را مي ديدند ولي نمي دانستند كه اين همان برادرشان يوسف است.در روايات آمده است كه «الغائب عن الابصار الحاضر في الامصار» يعني او در شهرها حاضر و در بين مردم و جامعه است و با مردم همدردي مي كند ولي مردم نمي دانند و نمي شناسند كه اين فرد همان امام عصر (عج) است. حتي در روايات ما بيان شده است كه وقتي آن حضرت ظهور مي كنند عده اي از مردم متعجب مي شوند و مي گويند ما قبلا ايشان را ديده بوديم. بين اين دو دسته رواياتي كه شما ذكر كرديد، كدام يك قوي تر است و مي توان به آن استناد كرد؟ هر دو دسته مستند است و راه حل اين است كه بايد بين اين دو دسته روايات را جمع كرد به اين معنا كه براي عده كثيري از ما شخصيت امام عصر(عج) غايب است و براي عده ديگري شخص ايشان غايب است، نتيجه هر دو يكي است و آن اين است كه مردم حضرت را نمي شناسند برخي مي بينند و نمي شناسند و برخي اصلا نمي بينند.پس غيبت نسبت به اشخاص متفاوت است؛ برخي شخص ايشان را نمي بينند و برخي ديگر شخصيت ايشان را نمي شناسند. البته غيبت نسبت به زمان ها و مكان ها نيز متفاوت است در برخي زمان ها و در برخي مكان ها مي توان حضرت را ديد. در چه زمان ها و مكان هايي حضرت حضور دارند؟ به عنوان نمونه در روايات ما ازجمله در كتاب شيخ صدوق آمده است كه در موسم حج اگر حضرت به حج نروند، اصلا حج مردم پذيرفته نمي شود. در روايتي آمده است كه وقتي آقا در حج شركت مي كنند، مردم را مي بينند و مي شناسند و در مقابل مردم نيز ايشان را مي بينند ولي نمي شناسند. اين يعني اين كه شخصيت حضرت براي مردم ناشناخته است. يا گفته مي شود حضرت حتما در روز عرفه در صحراي عرفات حضور دارند. البته براي تعداد بسيار اندكي هم شخص آقا و هم شخصيت شان معلوم و روشن است كه اگر چه تعداد اين افراد بسيار بسيار اندك است ولي آن ها وقتي حضرت را مي بينند هم شخص ايشان را مي شناسند و هم شخصيت شان. نمونه اي از افرادي را كه به اين مقام دست يافته اند را معرفي مي كنيد؟ بله! مثل علامه بحرالعلوم يا سيد بن طاووس كه البته اين افراد استثنايي هستند و آن چه معمول و رايج است جزو اعتقادات مسلم ما محسوب مي شود غيبت حضرت است و ما ايشان را نمي شناسيم. خيلي از افراد بحث ملاقات با امام عصر (عج) را مطرح مي كنند ملاقات با حضرت به چه معنايي است و چگونه امكان پذير است؟ اگر مقصود ملاقات اختياري است يعني هرگاه فرد بخواهد به حضور امام (عج) شرفياب مي شود اين محال است و اگر كسي چنين ادعايي كند بدون شك دروغ مي گويد و بايد تكذيب شود ملاقات هاي اختياري بسيار بسيار نادر است در تاريخ براي برخي افرادي كه تالي تلو عصمت هستند مثل علامه بحرالعلوم اتفاق افتاده است. افرادي كه در تقوا و زهد آن ها هيچ كس شكي ندارد. اما اگر مقصود ملاقات غيراختياري است به اين معنا كه فرد به طور اتفاقي حضرت (عج) را ملاقات مي كند، اين نوع ملاقات ممكن است.گاهي فردي كه امام (عج) را ملاقات كرده است آن حضرت را نمي شناسد و خيلي معدود هم پيش مي آيد مانند سيد علامه بحرالعلوم كه وقتي امام (عج)را ملاقات مي كند امام (عج)را مي شناسد اما ملاقات هايي كه فرد امام را مي بيند اما نمي شناسد و شخص امام در نظر او غايب نيست بلكه هويت و شخصيت حضرت غايب است ، اين نوع ملاقات تاكنون زياد اتفاق افتاده است. هزار و چند سال از عمر مبارك حضرت ولي عصر(عج) مي گذرد، اين عمر طولاني چگونه تبيين مي شود؟ اولا طولاني بودن عمر محال نيست، همان طور كه در قرآن آمده است حضرت نوح (ع) و حضرت يونس(ع) جزو افرادي بودند كه عمر طولاني داشتند و به اصطلاح علما جزو معمرين بودند. در قرآن آمده است كه شيطان از خداوند طلب عمر طولاني كرد و خداوند هم تا قيامت به او طول عمر داد، اين نشان مي دهد كه طول عمر بالا محال و ناممكن نيست. در واقعيت هم اين عمر طولاني محقق شد. مرحوم پدرم در كتاب «الشيعه و الرجعه» در صفحه ۹۸ كتاب معمرين (كساني كه طول عمر طولاني داشتند) را در ۱۲ طبقه تقسيم بندي كر ده اند ، طبقه اول كساني هستند كه عمرشان از ۱۰۰ سال بيشتر شده است كه ۴۷ مورد براي آن مثال ذكر مي شود. طبقه دوم افرادي هستند كه بيش از ۲۰۰ سال و كمتر از ۳۰۰ سال عمر كردند كه ايشان اسامي افرادي را در اين طبقه ذكر مي كنند.همين طور طبقات ادامه مي يابد تا مثلا افرادي معرفي مي شوند كه ۲ هزار سال يا حتي ۹ هزار سال عمر كرده اند. مثلا حضرت نوح ۲۵۰۰ سال عمر كرد. يا لقمان حكيم جزو افرادي است كه هزار سال عمر كرده است، گفته مي شود سلمان فارسي صحابي مشهور پيامبر ۶۰۰ سال عمر كرده است. پس طول عمر محال نيست در عالم واقع هم اين اتفاق افتاده است. نكته سوم اين است كه در روايات ذكر شده كه امام عصر(عج) به دنيا آمده است و رسول مكرم اسلام (ص) و ديگر ائمه اطهار (ع) هم از تولد آن حضرت و غيبت ايشان خبر داده اند. پس مشكلي براي نپذيرفتن مسئله طول عمر امام زمان(عج) وجود ندارد. مهم ترين آسيب هاي مهدويت در حال حاضر چيست؟ گاهي مهدويت ابعاد سياسي به خود مي گيرد. مثل سال گذشته كه سي دي «ظهور بسيار نزديك است» مطرح شد. من همان زمان نقد مفصلي از اين مستند كردم كه تكرار دوباره آن مناسب نيست. اما تاكيد مي كنم كه حضرت ولي عصر(عج) قلب تپنده جهان هستي است و اگر خداوند به ساكنان زمين عنايت و لطف دارند و همه ما از اين فيوضات بهره مند مي شويم، واسطه نزول اين الطاف آن حضرت است. پس ما حق نداريم از اسم مبارك ايشان سوء استفاده كنيم و از حركاتي كه زيبنده يك انسان مسلمان پيرو اهل بيت (ع) نيست، بايد اجتناب شود. همه ما دوست داريم بدانيم چه تكليفي در برابر آن حضرت داريم و در عصر غيبت چه بايد كنيم؟ ما بايد فهم و معرفت مان را نسبت به آن حضرت افزايش دهيم. گفته مي شود: «و جعل صلاتنا به مقبوله» يعني نماز ما به واسطه ايشان پذيرفته است. «و ارزاقنا به مبسوطه و همومنا به مكفيه » روزي ما به واسطه ايشان گشايش مي يابد و هم و غم ما به واسطه ايشان برطرف مي شود و … بايد متوجه باشيم كه امام محور زندگي و حيات و جهان هستي است، چنين كسي كه همه زندگي ما به او وابسته است، بايد شناخته شود. ما به عنوان منتظران آن حضرت بايد بكوشيم در هر شرايطي كه هستيم رفتار و منش و گفتار و كردار ما مهدوي باشد تا وقتي حضرت ما را مي بينند احساس بدي پيدا نكنند. حضرت سجاد(ع) درباره ابوحمزه ثمالي صاحب دعاي مشهور ابوحمزه كه معمولا در ماه رمضان آن را زمزمه مي كنيم مي فرمود: من از ديدن شما احساس راحتي مي كنم. يا امام صادق(ع) به برخي از شاگردانشان آن قدر علاقه داشتند كه از وجود آن ها احساس خوشحالي و آرامش مي كردند. يا احساسي كه مثلا اميرالمومنين(ع) نسبت به مالك اشتر داشتند. ما هم كه در شرايط انتظار به سر مي بريم بايد بكوشيم اگر امام زمان (عج) از وجود ما خوشحال نيستند، حداقل ناراحت هم نباشند و از ديدن پرونده هاي ما كه هر روز به ايشان مي سپارند ناراحت نشوند. در يك جمله بايد در پي رضايت حضرت باشيم.

برچسبها:
نوشته شده در سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:,ساعت 18:41 توسط حسین عباسی|

(بسم الله الرحمن الرحیم) موضوع محل اقامت و سکونت امام مهدی علیه السلام در زمان غیبت نیز از جمله موضوع هایی است که ذهن بسیاری از مردم را به خود مشغول داشته است و معمولاً در مجالس و محافل مهدوی مورد پرسش قرار می گیرد. پیش از پاسخ گویی به این پرسش، یادآوری این نکته ضروری است که برای غیبت امام مهدی علیه السلام دو معنا قابل تصوّر است: نخست، ناپیدا بودن امام: یعنی اینکه آن حضرت در دوران غیبت از نظر جسمی از دیدگان مردم به دور است و آن حضرت، مردم را می بیند و از حال آنها با خبر می شود، ولی کسانی توان دیدن ایشان را ندارد. دوم، ناشناس بودن امام: در این فرض، آن حضرت در طول زمان غیبت در میان مسلمانان حضور می یابد و با آنها روبه رو می شود، ولی کسی او را نمی شناسد و به هویت واقعی اش پی نمی برد.(1) در زمینه محلّ اقامت امام مهدی علیه السلام، روایت های گوناگونی وجود دارد که با توجه به آن ها، محل های احتمالی اقامت آن حضرت را می توان به سه دسته تقسیم کرد: 1. محل های دوردست و ناآشنا برخی روایات، محلّ خاصی را برای اقامت امام مهدی علیه السلام تعیین نمی کنند و جایگاه ایشان را در بیابان ها و کوه ها، مکان های دور دست و محل هایی می دانند که هیچ کس از آن آگاهی ندارد. از جمله در روایتی که از خود آن حضرت نقل شده است، ایشان خطاب به علی بن مهزیار می فرماید: ای پسر مهزیار! پدرم ابو محمد از من پیمان گرفت که هرگز با قومی که خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت کرده، برای آنها در دنیا و آخرت بیچارگی رقم خورد و عذابی دردناک در انتظار آنان است، هم نشین نباشم و به من دستور داد که برای اقامت، کوه های سخت و سرزمین های خشک و دور دست را برگزینم.(2) همچنین آن حضرت در توقیع شریفی که خطاب به شیخ مفید صادر شده است، در این زمینه می فرماید: ما براساس آنچه خدای تعالی برای ما و شیعیان مؤمنان مصلحت دیده، تا زمانی که دولت دنیا از آن فاسقان است، در سرزمین های دوردستی که از جایگاه ستمگران دور است، سکنا گزیده ایم، ولی از آنچه بر شما می گذرد، آگاهیم و هیچ یک از اخبار شما بر ما پوشیده نمی ماند.(3) در روایتی که پیش از این از امام صادق علیه السلام نقل شد، آن حضرت، جایگاه امام مهدی علیه السلام را جایی ناشناس معرّفی می کند که جز معدود افرادی از آن آگاهی ندارند: و هیچ کس از دوست و بیگانه از جایگاهش آگاهی نمی یابد، مگر همان خدمت گزاری که به کارهای او می رسد.(4) این گونه روایات، گویای آن است که امام مهدی علیه السلام براساس امر الهی، در مکان هایی ناشناخته، دور از دسترس، به دور از شهرها و آبادی ها زندگی می کند و کسی از محلّ اقامت آن حضرت آگاه نیست. 2. محل های خاص و شناخته شده در برخی روایات، از مکان هایی خاص به عنوان اقامت گاه امام مهدی علیه السلام در دوران غیبت یاد شده است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد: الف) مدینه در برخی روایات، از مدینه منوّره به عنوان محلّ اقامت امام عصر علیه السلام یاد شده است. در روایتی از امام محمّد باقر علیه السلام نقل شده است، در این زمینه چنین می خوانیم: صاحب این امر ناگزیر از کناره گیری است و او در [زمان] کناره گیری خود، ناگزیر از [داشتن] نیرو و توانی است. او با وجود آن سی نفر هیچ هراسی ندارد. چه خوب جایگاهی است [مدینه] طیبه.(5) در کتاب شریف بحارالانوار ذیل این روایت چنین آمده است: طیبه یکی از نام های مدینه است. این روایت دلالت می کند که آن حضرت علیه السلام غالباً در این شهر و در حوالی آن است. همچنین دلالت می کند که همواره با ایشان سی نفر از یاران خاصشان هستند و اگر یکی از آنها بمیرد، کس دیگری جای گزین او می شود.(6) در روایت دیگری که از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ این پرسش راوی که می پرسد:« اگر حادثه ای برای شما روی دهد، سراغ فرزندتان را از کجا بگیریم؟» می فرماید: « در مدینه».(7) ب) کوه رضوی برخی روایت، «کوه رضوی» در نزدیکی «مدینه» را پناه گاه و اقامت گاه امام عصر علیه السلام معرّفی کرده اند که روایت زیر از آن جمله است : عبدالاعلی مولی آل سام می گوید: به همراه ابی عبدالله [امام صادق علیه السلام]، [از مدینه] خارج شدیم. زمانی که به روحاء [در اطراف مدینه] رسیدیم، آن حضرت دقایقی نگاهش را به کوهی که در آن منطقه بود، دوخت و آن گاه فرمود: این کوه را می بینی؟ این کوه، «رضوی» نام دارد و از کوه های فارس است. چون ما را دوست داشت، خداوند آن را به سوی ما منتقل کرد. در آن، همه درخت های میوه دار وجود دارد و در دو مرحله، پناه گاهی خوب برای خائف [امام زمان] است. آگاه باش که برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها کوتاه و دیگری بلند است.(8) در دعای ندبه نیز از این مکان نام برده شده است.(9) یاقوت حموی در مورد منطقه «رضوی» می نویسد: رضوی، کوهی است میان »مکه« و «مدینه» در نزدیکی «ینبع» و دارای آب فراوان و درختان زیادی است. کیسانیه(10) می پندارند که محمّد بن حنفیه در ان جا زنده و مقیم است. (11) گفتنی است در احادیث فراوانی، از «رضوی» یاد شده و از آن بسیار ستایش شده است.(12) ج) ذی طوی مکان دیگری که در روایت از آن به عنوان محلّ اقامت امام عصر علیه السلام یاد شده، «ذی طوی» است. ذی طوی، نام کوهی در اطراف «مکّه» است. در روایتی که از امام محمّد باقر علیه السلام نقل شده، چنین آمده است: صاحب این امر را در یکی از این درّه ها غیبتی است. [در این حال، آن حضرت] با دست خود به ناحیه ذی طوی اشاره کرد.(13) گفتنی است در دعای ندبه نیز به نام این مکان اشاره شده(14) و در برخی روایات، از همین منطقه به عنوان محلّ تجمع یاران امام مهدی علیه السلام یاد شده است.(15) دسته سوم از روایات مانند دسته اول، از جایگاه و مکان خاصّی نام نمی برند و از آنها استفاده می شود که امام مهدی علیه السلام به صورت ناشناس در میان مردم زندگی می کند. در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، در این زمینه، چنین می خوانیم: چگونه این مردم، این موضوع را انکار می کنند که خداوند با حجّتش همان گونه رفتار می کند که با یوسف رفتار کرد؟ همچنین چگونه انکار می کنند که صاحب مظلوم شما - همان که از حقّش محروم شده و صاحب این امر [حکومت] است - در میان ایشان رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود و بر فرش های آنها قدم می نهد، ولی او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرّفی کند، چنان که به یوسف اجازه داد، آن زمان که برادرانش از او پرسیدند: «آیا تو یوسف هستی؟ پاسخ دهد که «آری»، من یوسف هستم».(16) به نظر می رسد میان این سه دسته روایت، تعارضی وجود ندارد و آن حضرت بسته به شرایط و موقعیت های مختلفی که پیش می آید، زندگی به صورت ناشناس در میان مردم و اقامت در مکان هایی چون «مدینه منوره» یا دوری گزیدن از مردم و اقامت در مناطق دور از دسترس را انتخاب می کند. به بیان دیگر، براساس دومین معنایی که برای غیبت قابل تصوّر است؛ یعنی ناشناس بودن امام مهدی علیه السلام، آن حضرت، الزامی برای اقامت در محلّی خاص یا دور از دسترس ندارد و می تواند به صورت طبیعی در میان مردم زندگی کند. البته ممکن است رعایت مصالحی دیگر، آن حضرت را وادار کند که براساس سفارش پدر بزرگوارشان، کوه ها و بیابان ها را اقامت گاه خود برگزیند. بدیهی است اگر قرار باشد آن حضرت به صورت ناشناس در میان مردم زندگی کند، مکان هایی چون «مدینه منوّره» در کنار قبر جدّ بزرگوارش بهترین مکان خواهد بود. جزیره خضرا بسیاری می پرسند آیا واقعاً امام زمان علیه السلام در این جزیره دور دست در «اقیانوس اطلس» زندگی می کند؟ آیا چنان که برخی می گویند: یاران و فرزندان آن حضرت نیز در این جزیره اند؟ و از این قبیل پرسش ها. در پاسخ این پرسش ها باید گفت که موضوع جزیره خضرا به عنوان محلّ اقامت و زندگانی حضرت ولی عصر علیه السلام در عصرغیبت کبرا، برگرفته از حکایتی است که عالمان شیعه، درباره استناد آن، اتفاق نظر ندارند. گروهی آن را پذیرفته اند و در نتیجه، معتقد به وجود جزیره خضرا هستند و جمعی، آن را بی اعتبار دانسته اند و اساساً وجود چنین جزیره ای را رد می کنند. در این جا برای روشن تر شدن موضوع، به بررسی این دیدگاه ها و مهم ترین دلایل دو گروه می پردازیم. 1. دیدگاه موافقان این گروه از عالمان شیعه، حکایت جزیره خضرا را این گونه نقل می کنند: شخصی به نام زین الدّین علی بن فاضل مازندرانی، در سال 690 ه.ق از سرزمین «بربر»، در سفری به اقیانوس اطلس سه روز با کشتی در دل آب حرکت می کند تا به جزایر روافض (شیعیان) می رسد. در آن جا مطلع می شود که جزیره ای به نام جزیره خضرا وجود دارد که فرزندان حضرت ولی عصر علیه السلام در آن جا زندگی می کنند. وی مدّت چهل روز در همان محل اسکانش می ماند. پس از چهل روز، هفت کشتی حامل موادّ غذایی، از جزیره خضرا به این جزیره می آید. ناخدای کشتی، او را با نام و نام پدرش صدا می زند و می گوید:«مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه داده اند که تو را به جزیره خضرا ببرم.» آن گاه او را به ان جا می برد. پس از شانزده روز دریانوردی، سرانجام به «آب های سفید»ی می رسند و ناخدا توضیح می دهد که این آب ها، مانندن سوار بلد» (دیوار شهر)، جزیره را در برگرفته است و کشتی های دشمنان هرگز نمی توانند از آنها بگذرند و به برکت وجود حضرت ولی عصر علیه السلام، در آن غرق می شوند. سپس به جزیره خضرا می رسد. در آن جا جمعیت انبوهی را با بهترین لباس ها و نیکوترین وضع مشاهده می کند و شهری بسیار آباد با درختانی سرسبز و انواع میوه ها و بازارهای بسیار و ساختمان های مجلّل از سنگ های شفّاف رخام می بیند. شخص بزرگواری به نام سید شمس الدّین که او را نوه پنجم امام زمان علیه السلام معرّفی می کنند، مسئول تعلیم، تربیت و اداره جزیره خضرا نایب خاصّ حضرت علیه السلام در آن جزیره است. او مستقیماً از امام علیه السلام فرمان می گیرد، ولی آن حضرت را نمی بیند و تنها هر صبح جمعه، نامه ای به خط امام علیه السلام در نقطه معینی گذاشته می شود که در آن، اوامر ان حضرت و آنچه تا یک هفته مورد نیاز خواهد بود، نوشته شده است. علی بن فاضل، هجده روز در آن جزیره اقامت می کند و از محضر سید شمس الدّین استفاده می کند و پس از ان، به او دستور می رسد که به وطنش باز گردد. علی بن فاضل، آنچه را از سخنان سید شمس الدّین استفاده می کند، در کتابی به نام الفوائد الشّمسیه گرد می آورد و ماجرای تشرّف خود را به تنی چند از عالمان معاصر خویش بازگو می کند. فضل بن یحیی طیبی نویسنده قرن هفتم هجری قمری، در 11 شوال 669 ه.ق، این حکایت را اززبان علی بن فاضل در شهر «حله» شنود و آن را در کتابی با نام جزیرۀ الخضراء گرد می اورد.(17) این کتاب از سوی عالمان زیر مورد توجّه واقع شده است: - شهید اول آن را به خطّ خود نوشته است که خطّ او در «خزانه امیر مومنان علیه السلام» پیدا شده است. - محقّق کرکی ان را به فارسی برگردانده است. - علّامه محمّد باقر مجلسی آن را بحار الانوار نقل کرده است. - شیخ حرّ عاملی ان را در کتاب إثبات الهداۀ درج کرده است. - وحید بهبهانی به مضمون آن فتوا داده است. - بحرالعلوم در کتاب رجال خویش، به آن استناد کرده است. - قاضی نورالله شوشتری، محافظت بر آن را بر هر مرمنی لازم دانسته است. - میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آن را در کتاب ریاض العلماء نقل کرده است. - میرزای نوری ان را در کتاب جنّۀ المأوی و نجم الثّقاب آورده است.(18) بر اساس حکایت علی بن فاضل، امام مهدی علیه السلام و فرزندان ایشان، در جزیره خضرا واقع در «اقیانوس اطلس» سکونت دارند و همه ساله، در موسم حج، حج می گزارند و پس از زیارت پدران و اجداد طاهرین شان علیهم السلام در «حجاز»، «عراق» و «طوس»، مجدداً به این جزیره باز می گردند. آن حضرت غالباً در این جزیره اقامت دارد.(19) گفتنی است شخصی به نام انباری نیز حکایتی درباره محلّ اقامت امام مهدی علیه السلام نقل کرده است. به دلیل آن که وی، این حکایت را از زبان شخصی مجهول بیان می کند، به همان حکایت پیشین بسنده می کنیم.(20) 2. دیدگاه مخالفان جمعی از عالمان شیعه، حکایت یاد شده را که بر وجود «جزیره خضرا» به عنوان اقامت گاه غالب حضرت امام زمان علیه السلام دلالت می کند، دارای اشکال می دانند و از آن جا که دلیل دیگری در دست نیست، وجود چنان جزیره ای را نمی پذیرند. پیش از نقل اشکال های وارد بر این حکایت، لازم است اشاره ای به سند آن داشته باشیم. علّامه مجلسی در کتاب خود می نویسد: رساله ای مشهور به «داستان جزیره خضرا واقع در دریای سفید» یافتم. چون این رساله دربردارنده یاد کسانی است که آن حضرت را دیده اند و همچنین در آن، مطالب شگفت انگیزی وجود دارد، دوست دارم آن را در این جا بیاورم. از آن جا که این رساله را در اصول (کتاب های روایی) معتبر نیافتم، برای آن بابی مستقل گشودم و آن را آن گونه که یافتم، نقل می کنم.(21) وی آن گاه به نقل حکایت می پردازد. در آغاز حکایت پس از خطبه آغازین چنین آمده است: در خزانه امیر مؤمنان و سرور اوصیا و حجّت پروردگار جهانیان و امام پرهیزکاران، علی بن ابی طالب - درود خدا بر او باد - متنی به خطّ شیخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی - قدس الله روحه- یافتم که در آن چنین آمده است: «... این بنده نیازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن یحیی بن علی طیبی امامی کوفی که خدای اورا ببخشاید، چنین می گویم: ... . فصل بن یحیی در ادامه رساله به واسطه شیخ شمس الدّین بن نجیح حلبی و شیخ جلال الدّین عبدالله بن حرام حلّی، حکایت جزیره خضرا را از زین الدّین علی بن فاضل مازندرانی نقل می کند.(22) علّامه سید جعفر مرتضی عاملی، به بررسی سند این حکایت پرداخته و اشکال ها و پرسش های متعددّی را متوجّه آن دانسته است که در این جا به مهم ترین آنها اشاره می کنیم: الف) نخستین پرسش ما درباره فردی است که در ابتدای روایت می گوید:« در خزانه امیر مؤمنان ... علی بن ابی طالبی- درود خدا بر او باد- متنی به خطّ شیخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن یحیی طیبی یافتم». این شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصیات دیگر او کاملاً مجهول است. با یک نظر اجمالی به ابتدای روایت می فهمیم که او به طور قطع، مجلسی رحمه الله نیست؛ چرا که ایشان با صراحت فرمود: «این داستان را از یک رساله دیگر نقل می کنم». همان گونه که سید هاشم بحرانی رحمه الله (از معاصران مجلسی) در نقل داستان می گوید:«بعضی از بزرگان فرموده اند که این حدیث را به خطّ شیخ فاضل ... یافته ایم».(23) این جمله هم مانند عبارت مجلسی دلالت ندارد که بحرانی مستقیم از راوی شنیده باشد. بر فرض این که بپذیریم بحرانی مستقیم از راوی شنیده است، این پرسش مطرح می شود که چگونه بحرانی او را دیده و داستان را بدون واسطه از او شنیده، ولی مجلسی او را ندیده است با این که بحرانی و مجلسی هر دو در یک زمان می زیستند. دیگر این که به چه علّت مجلسی به نقل از یک رساله متداول بسنده کرده و درباره نویسنده و صاحب آن، تحقیق نکرده است تا حقیقت داستان را از او شفاهی سؤال کند. ب) پرسش دوم این که چگونه این شخص «مجهول»، خطّ طیبی را شناخت و اطمینان یافت که آنچه را در آن رساله یافته، خطّ طیبی ست. آیا خطّ طیبی آن چنان مشهور و معروف بوده که حتّی این فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟ شاید واقع مطلب بر این شخص مشتبه شده باشد. به این جهت که مثلاً وقتی که دیده است طیبی این داستان را روایت می کند، فکر کرده لابد کاتب آن هم اوست؛ در صورتی که بین این دو امر، ملازمه ای نیست. ج) با توجّه به این نکته، ما مشاهده می کنیم که علی بن فاضل (کسی که در روایت به عنوان مازندرانی توصیف می شود و بعد خودش را در متن همین روایت، عراقی معرّفی می کند) تلاش زیادی برای اثبات برخی از فضایل به نفع خودش دارد و این نکته از متن گفتارش با سید شمس الدّین، آن جا که از ملاقات با امام سخن می گوید، به روشنی معلوم می شود: ای سرورم، من یکی از بندگان مخلص آن حضرت هستم؛ با این همه امام را ندیده ام. بعد سید شمس الدّین به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه دیده ای ... .(24) و آن دو مرتبه را برایش توضیح می دهد. علاوه بر این، همه روایت درصدد اثبات یک فضیلت بی نظیر برای اوست؛ یعنی او خدمت کسی رسیده است که دیگران نرسیده اند و همچنین درصدد اثبات عنایت و توجّه امام به خود است. پس وقتی ما به این نکات توجّه کنیم و این حقیقت را بر آن بیفزاییم که هیچ یک از معاصران علی بن فاضل، او را تشویق نکرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط کسانی او را قابل اعتماد دانسته اند که صدها سال پس از او زیسته اند و جالب این که دلیل و مستند آنها در اعتماد به او، ظاهراً خود روایت «جزیره خضرا» است، نتیجه می گیریم اطمینان به صحّت آنچه او برای ما نقل می کند، امکان ندارد؛ چون احتمال می دهیم اصل قضیه و ریشه داستان، از بافته های ذهن اوست که برای رسیدن به شهرت یا اهداف دیگری، آن را ساخته است، هم چنان که در طول تاریخ، نمونه های آن را مشاهده کرده ایم. د) از جمله نکاتی که شکّ و بدگمانی ما را درباره این راوی و داستانش افزایش می دهد، این است که معاصران او مانند علّامه حلی رحمه الله و ابن داوود که در سال 707 ه.ق. از تألیف کتاب رجالی خود فراغت یافته بود و همچنین علمای دیگر، به طور کلّی، او را نادیده گرفته و هیچ کدام از آنها حتّی یک کلمه درباره او سخن نگفته اند. با این که داستان گران بها و بی نظیر او باید آنها را تشویق و تحریک می کرد که به داستان و راوی آن اشاره کنند؛ راوی و داستانش را بستایند و چنین داستانی را به عنوان یکی از دلایل امام و امامت قرار دهند و آن را شایسته نقل در کتاب های خود بدانند. وقتی می بینیم دانشمندان اسلامی، مطالب و داستان های کم اهمیّت تری را در نوشته هایشان آورده، ولی این داستان را نادیده انگاشته اند، پی می بریم که شاید آن را دروغ و باطل به حساب آورده یا آن را نشنیده اند یا اساساً چنین داستانی در زمان آنها ساخته نشده بود. همه این احتمالات وجود دارد و همه آنها، ما را درباره این داستان و راوی آن به شک می اندازد. شاید کسی بگوید که شخصیت های برجسته دیگری هم وجود دارند که نویسندگان معاصر آنها، نام شان را در کتاب های رجالی خود نیاورده اند و شاید نسبت به این راوی نیز همین مسئله اتفاق افتاده باشد، ولی ما با دقّت متوجّه می شویم که این پاسخ در حقیقت، تلاش بیهوده ای است؛ زیرا چنین شخصیت هایی اگر چه در بعضی از کتاب های رجالی مطرح نشده اند، در کتاب های دیگری که در همان زمان تألیف گردیده، به قلم آمده و مطرح شده اند. یا این که حداقل، مورد اعتماد بودن آنها با قراین و شواهدی غیر از آنچه خود آنها درباره خودشان گفته اند، ثابت شده است و برخلاف علی بن فاضل، یک داستان منحصر به فرد نداشته اند که کتاب های معتبر تاریخ، مانند ان را ثبت و ضبط نکرده باشند. همین که معاصران علی بن فاضل، داستان او را نادیده انگاشته و هیچ گونه خبری از آن نداده اند، سبب برانگیخته شدن شک و بدگمانی جدّی ما نسبت به او می شود. ه) از جمله نکات جالب توجّه این است که در خود روایت، به صراحت آمده است: علی بن فاضل، داستان را از شروع تا پایان، در حضور طیبی و گروهی از علمای «حلّه» و اطراف آن که برای زیارت شیخ آمده بودند، توضیح می دهد. حال این که ما هیچ فردی از این عدّه را پیدا نکردیم که داستان را بی واسطه یا دست کم با واسطه نقل کند. در صورتی که از آنها انتظار می رود تا آن را در شهرها و دربین مردم منتشر ساخته باشند و این داستان جالب را نُقل مجالس و محافل کنند؛ زیرا در این حکایت، جایگاه وجود امام زمان علیه السلام و فرزندانش در یک موضع استثناییی و پیچیده تعیین شده است. همچنین ما انتظار داشتیم مردم، گروه گروه، به زیارت قهرمان این کشف عجیب برسند و به او تبرّک جویند و تلاش کنند داستان را مستقیم از زبان خودش بشنوند و در کتاب های دیگر ثبت کنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش در کتاب های راجالی و غیر رجالی خود، تبرّک بجویند. با این حال، هیچ یک از این حوادث رخ نداد و تنها فردی که آن را نقل کرده، طیبی کوفی است. البّته این نقل را هم فردی ناشناس، در بین اوراقی در میان گنجینه ای از کتاب ها کشف کرده است. عجیب تر این که این مرد ناشناس، نویسنده ناشناس داستان را هم به خاطر خط معروف و مشهورش، شناخته و کشف کرده است.(25) گفتنی است پرسش ها و اشکال های یاد شده را کسان دیگری نیز مطرح کرده اند. (26) چنان که ملاحظه شد، مهم ترین پرسش و اشکالی که علّامه سید جعفر مرتضی عاملی درباره سند حکایت جزیره خضرا مطرح می کند، مربوط به شخصی است که رساله مشهور به «داستان جزیره خضرا» را در خزانه امیر مؤمنان، علی علیه السلام یافته است. ایشان تصریح می کند که «این شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و سنب و خصوصیات دیگر او کاملاً مجهول است.» در پاسخ این پرسش و اشکال باید گفت که شیخ شهید قاضی نورالله شوشتری (شهید 1019 ه.ق) در کتاب مجالس المؤمنین تصریح کرده است که یابنده این رساله، شهید اول بوده است و این جمله آغاز حکایت که«متنی به خطّ شیخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی یافتم» از آن شهید بزرگوار است.(27) حضرت آیت الله صافی گلپایگانی پس از بیان مطلب یاد شده، در پاسخ کسانی که به سند حکایت «جزیره خضرا» اشکال می کند، می نویسد: بعد از آن که دانستیم یابنده رساله در خزانه [امیر مومنان] و کسی که از آن نسخه برداری کرده، شهید اول بوده است که خود نزدیک به زمان فضل بن یحیی و آشنا به خطّ او بوده و او را به فضل و علم و عمل توصیف کرده است و بعد از آن که [دانستیم] فصل بن یحیی، شیخ زین الدّین علی بن فاضل را به پرهیزگاری و صلاح توصیف کرده است و این خبر را به واسطه دو عالم فاضل شنیده است، قول به جعلی بودن این خبر و استناد آن به دشمنان و ... سخنی بدون علم است.(28) با توجّه به مطالب یاد شده، اظهار نظر صریح و قطعی در مورد درستی یا نادرستی حکایت جزیره خضرا مشکل به نظر می رسد و بهتر است به جای مخالفت یا موافقت بی چون و چرا با این حکایت، علم آن را به خدا بسپاریم. چنان که پیش از این یادآور شدیم، باید بیشتر به دنبال شناخت وظایف قطعی خود در برابر امام زمان علیه السلام و عمل به آنها باشیم؛ زیرا دانستن یا ندانستن محلّ اقامت امام عصر علیه السلام و وجود داشتن یا وجود نداشتن محلّی به نام جزیره خضرا، هیچ تأثیری در معرفت ما نسبت به امام زمان و نزدیکی با آن حضرت ندارد.(29)

برچسبها:
نوشته شده در سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:,ساعت 18:32 توسط حسین عباسی|



      قالب ساز آنلاین